سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حافظ شیرازی - از تولد تا ...

حافظ

تولد


سال تولد : در فاصله سالـهـای 712 تا 727 هـجری شمسی
محـل تولد : شیراز
نام در زمان تولد : شمس الدین محـمد

خـانواده


تخـلص : حـافـظ (منظور کـسی است که قـرآن را از بر می خواند. گـفـته شده حافظ به 14 شیوهً مخـتـلف قرآن می خوانده است).   نام پـدر : بـها الدین
تعـداد برادر : 2 برادر بزرگـتر از خـود
تعـداد فرزند : یک
تاًهـل : حافظ در دهـهً سوم عـمرش با یار و معـشوقه اش " شاخ نـبات " ازدواج کرد.

حوادث مهـم زندگـی حافظ


دوران جـوانی : با شنـیدن تـلاوت آیات قرآن بوسیله پـدرش، آن را به حافـظه سپرد. در ضمن اینکه بسیاری از آثـار بزرگـان ادب را، هـمچـون سعـدی، عـطار، نظامی و مولوی را حـفظ کرده بود. بعـد از مرگ پـدر که ذغـال فروش بود، حافظ به اتـفاق مادر، نزد عـموی خود ( که نامش سعـدی بود ) رفـتـند. سپس مدتی در پرده دوزی و خـمیرگـیری در نانوایی به کار مشغـول شد.
بـیست و یک سالگی : به هـنگام تحـویل نان در محـلهً اعـیان شیراز با دخـتری زیـبا رو به نام " شاخ نـبات " آشنا شد. تعـدادی از شعـرهـایش نیز خـطاب به اوست.  برای آن که به وصال محـبوب خـود برسد، چـهـل شبانه روز بر مزار باباکـوهـی شب زنده داری کـرد تا به خـواسته اش دست یابد. 
بـیست تا سی سالگـی : در دربار شاه ابواسحـاق ایـنجو حـضور یافت و آوازه شهـرتـش شیـراز را فرا گـرفت. اینجو که خـود اهـل ذوق و شعـر بود، مـقام حافظ را بس گرامی داشت و حافظ نیز او را بمدح گـفت. مشخـصهً شعـر حافظ در این دوره رمانیتم است. امیر مبارزالدین محـمد با شکـست ابواسحـاق به قدرت رسید و حافظ را از مقام و منـصبـش برکـنار و از تدریس عـلوم قـرآنی نیز محـروم کـرد. در این دوره حافظ به سرودن اشعـار اعـتراض آمیز سیاسی روی آورد. 
سی و هـشت سالگـی : شاه شجاع پـسر مبارزالدین محـمد، پدرش را خـلع کـرد و دوباره حافظ را به مقام و مرتـبت پـیشین خـود بازگـرداند. حافظ کـه از تجـربهً روزگار عـبرت گـرفته بود، به سرودن اشعـار روحـانی و اخـلاقی روی آورد.
اوایل 40 سالگـی : حـافظ عـلیرغـم مقام و جایگـاهـش در دربار شاه شجـاع از حق گـویی و انصاف بدور نبود و بدلیل صراحت و حق طلبی گاه به دردسر می افـتاد. 
چـهـل و هـشت سالگـی : حافظ برای حـفظ جان و امـنیت شیراز را ترک گـفت، و به اصـفهـان نـقـل مکـان کرد. در شعـرهـای این دوره، دلتـنگی و ناراحـتی حـافظ از دوری از شاخ نـبات و شهـر شیراز و عـطار شیرازی منعـکـس شده است.
پـنجاه و دو سالگـی : حافظ به دعـوت شاه شـجاع به تـبعـید خـود خـواسته پایان داد و به شـیراز بازگـشت و دوباره مقام و رتـبهً پـیشین خـود را در مراکـز عـلـوم دیـنی بازیافت. 
شـصت سالگـی : برای آنکـه به خـدای خـود نـزدیکـتر شود، چـهـل شبانه روز به زاری و تضرع پـرداخت؛ و صبح روز چـهـلم به محـضر عـطار شیرازی رفت و با نوشیدن جامی از دست او به مراد خـود رسید.  
 
شعـر حـافظ


دیـوان حافظ : حاوی 500 غـزل، 42 رباعـی، و تعـداد نامحـدودی قـصیده است کـه در عـرض مدت 50 سال سروده شده است. حافظ هـر آن گـاه که حـالتی روحـانی به او دست می داد، به سرودن شعـر می پرداخت و به هـمین عـلت گاه در طول یک سال بیشتر از 10 غـزل نمی سرود. قصد و نیت او سرودن اشعـاری بود که خداوند از دستـش راضـی باشد.
تدوین و جمع آوری دیوان حافظ؛  حافظ خود هـیچـگاه به فـکـر تدوین و جـمع آوری اشعار خـود نبود. دیوان او برای نخستین بار در سال 789 هـجری شمسی بوسیله محـمد گـل اندام، 22 سال بعـد از وفات حافظ گـردآوری شد. 

وفات حافظ


حافظ به سال 791 در سن 69 سالگـی در شیراز درگـذشت. جسد او را در باغ مصلی، در کـنار نهـر رکن آباد شیراز به خـاک سپـردند، محـلی که امروزه به نام حافظیه خـوانده می شود.  روحـانیون مـتعـصب و قـشری زمان او اجازه ندادند که حافظ را به آئین اسلام کـفن و دفـن کـنند، ولی حـمایت توده مردم از شاعـر محـبوبشان باعـث تـنش و ناآرامی در شیراز شد.  چاره اندیـشیدند، که برای حـل مـشکـل به دیوان حافظ تـفاًل زنـند، که نـتیجه آن این بیت شد :  

قدم دریغ مدار که جـنازه حافظ
که گـر چـه غـرق گـناهـست می رود بهـشت
 

حافظ در کـلام بزرگـان


گـوته : حافظ در شعـر خویش حـقیقت غـیر قابل انکـار را به شیـوه ای محـو ناشدنی بـیان کرده است. حافظ یگانه و بی نظیر است.

 امرسون : حافظ هـمواره از این که در جایگـاهی نامناسب و ناجـور قرارش دهـند ابا داشت، از هـیچ چـیز در بـیم و هـراس نـبود. حافظ ماوراء را می دید، و دیدش نافـذ بود. او تـنها انسانی است که من آرزوی دیدارش را دارم و دلم می خـواست جای او می بودم.

ادوارد فـیتـز جـرالد : حافظ بهـترین آهـنگـساز واژه هاست. 

گـرترود بل : گـویی چـشم بـصیرت حافظ، آنچـنان نافذ و تـیزبـین است که به قـلمروهـایی از تـفـکر و اندیشه ای سر می کشد، که حتی نسل های بعـد از ورود به آن مـمنوع شده اند. 

آربریچ : حافظ در نگـاه هـموطنانش، هـمان جایگـاه و مرتـبتی را دارد که شـکسپـیر برای ما، و شایسته مطالعـه دقیق ماست



کلمات کلیدی : شعر، زندگی‏نامه، حافظ شیرازی

فریدون مشیری- آخرین جرعه‏ی این جام

آخرین جرعه‌ی این جام

همه می‌پرسند:

چیست در زمزمه‌ی مبهم آب

چیست در همهمه‌ی دلکش برگ

چیست در بازیِ آن ابر سپید،

روی این آبی آرام بلند، که تو را می‌برد این‌گونه به ژرفای خیال

چیست در خلوتِ خاموشِ کبوترها

چیست در کوشش بی حاصلِ موج! چیست در خنده‌ی جام

که تو چندین ساعت مات و مبهوت

به آن می‌نگری!

نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به این آبی آرام بلند،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،

نا به این خلوتِ خاموشِ کبوترها؛

من به این جمله نمی‌اندیشم!

نبض پاینده هستی را، در گندم‌زار،

گردش رنگ و طراوت را در گونه‌ی کل،

همه را می‌شنوم، می‌بینم!

من به این جمله نمی‌اندیشم!

به تو می‌اندیشم!

ای سراپا همه خوبی،

تک و تنها به تو می‌اندیشم!

همه وقت، همه جا،

من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم!

تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا،

تو بمان با من تنها تو بمان!

جای مهتاب به تاریکی شب‌ها تو بتاب!

من فدای تو، به جای همه گل‌ها تو بخند!

اینک این من که به پای تو در افتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز،

تو بگیر! تو ببند!

تو بخواه!

پاسخ چلچله‌ها را تو بگو

قصه‌ی ابر هوا را تو بخوان!

تو بمان با من، تنها تو بمان، در دل ساغر هستی تنها تو بجوش!

من، همین یک نفس از جرعه‌ی جامم باقی‌ست

آخرین جرعه‌ی این جام تهی را

تو بنوش!

 

زنده یاد فریدون مشیری



کلمات کلیدی : شعر، فریدون مشیری

فریدون فروغی - زندگی‏نامه - متن بعضی از شعرهایی که خوانده

فریدون فروغی

فریدون فروغی

فریدون فروغی را چگونه باید نوشت
که سکوتی سنگین عاقبت اورادرهم شکست
فریدون فروغی ،چهارمین وآخرین فرزند خانواده ی فروغی در تاریخ 9/11/1329 درتهران متولد شد.
اودرزمینه ی موسیقی هنرمند کاملی ست .زیرا علاوه بر خوانندگی ،در نواختن گیتار،پیانووارگ مهارت خاصی داشته است وبه کار آهنگسازی وترانه نیز می پرداخته است.
اوتنها پسرخانواده بودو سه خواهر به نامهای (پروانه،عفت وفروغ ) داشت که هم اکنون در قید حیات می باشند.
فتح الله فروغی ، کارمنداداره ی دخانیات بود،که در تنهایی خود به سرودن شعرونواختن تارمی پرداخت واز مالکان بزرگ روستای نراق ـ مابین قم وکاشان ـ به شمار می آمد.
فریدون فروغی ،در سال 1335 ودر شش سالگی ،تحصیل را آغازکردوعاقبت درسال 1347 مدرک دیپلم علوم طبیعی را گرفت وپس از آن دیگرتحصیل رارهاکرد.
فریدون فروغی ،موسیقی را بدون داشتن استاد ویا معلم فرا می گیردوباتوجه به کارهای راک ومخصوصا (ری چارلز) به تمرین ویادگیری می پردازد.
درسن 16 سالگی ،باهمراه ساختن گروهی نوازنده باخودموسیقی را به صورت جدی شروع می کند ودر مکان های مختلف به اجرای ترانه ها وآهنگ های روز فرنگی وبه خصوص موسیقی (بلوزغربی) می پردازدوتاسن 18 سالگی کارخودرا به همین صورت ادامه می دهد
در همین ایام عشق ودلدادگی اورا گرفتار می کند،اما در ناباوری کامل ،پس ازمدتی متوجه غیبت عشق خود می شودوقلب گرفتار او در تب وتاب عشق می سوزد وفریدون جوان ،مدتی دست از موسیقی می کشد.
درسال 1350،خسروهریتاش ،کارگردان فیلم (آدمک) درتلاش برای پیدا کردن خواننده ای تازه نفس بود که بقیه در ادامه مطلب...

کلمات کلیدی : شعر، فریدون فروغی، یار دبستانی من، زندگی‏نامه، سال قحطی، زندون دل

شعر-فریدون مشیری

 

مردمان گر یکدیگر را می‌درند

گرگ‌هاشان رهنما و رهبرند

این که انسان هست این‌سان دردمند

گرگ‌ها فرمانروایی می‌کنند

فریدون مشیری

If people devour each other

their inner wolves are their leaders

since wolves have taken the leadership

man lives in this horrible condition

Fereydon Moshiri



کلمات کلیدی : شعر، سرگرمی

چرا نه

 

چرا نه

چه می شد که مرزی نبود
برای نثار محبت
و انسان کمال خدا بود چرا نه
چه می شد که نبض گل سرخ
طپش های هر قلب عاشق
وعشق آخرین حرف ما بود چرا نه
چه می شد که دست من و تو
پل محکم عشق می شد برای تمامی دنیا
و دنیا پر از شوق پروانه ها بود
و جنگل رهاورد گل دانه ها بود
چرا نه چرا نه
چه می شد که اندوه ما را
شبی باد همراه می برد
و فردا هوایی دگر داشت
گل مهربانی به بر داشت
چه می شد که خواب گل ناز
به رویای ما رنگ میزد
و رویا همان زندگی بود
چرا نه چرا نه
و دل شیشه غصه بر سنگ میزد
چه می شد که انسان عاشق
دلش پروانه می شد
و دنیا پر از بال بود چرا نه
وبا عشق می ماند با عشق می خواند
چه می شد که انسانکمال خدا بود
چرا نه چرا نه
چه می شد بلوغ ستاره
فضای شب تیره زندگی را
پر از شعر خورشید می کرد
چه می شد فروغ سپیده
کویر همه آرزوی ما را
گلستانی از عشق و امید می کرد
چه می شد که هو هوی مرغ شباهنگ
دل صخره و کوه را آب می کرد
و دریا حریم غم و غصه هاشو
گذرگاهی از عشق مهتاب می کرد
چرا نه چرا نه

این شعر رو فریدون فروغی خونده بود



کلمات کلیدی : شعر، poem
<      1   2